جشنواره فیلم کن امسال عجیب بود. معمولا تا اواسط جشنواره تعداد زیادی از فیلمها بهعنوان کلاسیکهای آینده مشخص میشوندــ عناوینی که اکران نخست آنها خبرنگاران در حال خروج از سالنهای نمایش را به وجد آورده است، فیلمهایی که سفرشان به سمت موفقیت در جوایز شاید تازه آغاز شده باشد.
به نظر میرسد امسال بهجای آنها فیلمهایی با کیفیتهای متفاوت دیده میشود، فیلمهایی که هیچکس در مورد کیفیت آنها توافق نداشت. اما همانطور که انتظار میرفت، فیلمهای درخشان به همان سهولت نوشیدنیهایی که در مهمانیهای فراوان پیدرپی راسته بلوار کروآزت کن ریخته میشوند سرازیر شدندــ و همراه آنها، حس معذب بودن توام با تکبر جای خود را به آرامش مملو از هیجان داد.
طولی نکشید که حرفهای دهان به دهان مشتاقانه کمکم روی آنچه ابتدا بحثهای اولیه مناقشهبرانگیز جشنواره بود سایه افکند: فیلم تجربی ۱۳۰ میلیون دلاری «مگالوپلیس» فرانسیس فورد کوپولا، ترکیب خلاقانه ژانر کمدی موزیکال جنایی ژاک اودیار در «امیلیا پرز» (که در ۲۵ مه جایزه هیئت داوران و جایزه مشترک بهترین بازیگر زن برای چهار ستاره اصلیاش، از جمله زویی سالدانا و سلنا گومز را به ارمغان آورد)، و قسمت اول مجموعه فیلم وسترن پنج قسمتی «افق: یک حماسه آمریکایی» از کوین کاستنر.
طبق شمارش ما، امسال ۲۲ فیلم در بخشهای «مسابقه اصلی» و «دو هفته کارگردانان» به نمایش درآمدند، و در ادامه هشت فیلمی میآید که خوش درخشیدند.
هرچه نور تصور میکنیم (All We Imagine as Light)
یکی از شخصیتها در فیلم مسحورکننده «هرچه نور تصور میکنیم» اثر پایال کاپادیا درباره بمبئی میگوید: «برخی افراد آن را شهر رویاها مینامند، اما من نهــ فکر میکنم شهر اوهام است.» این شاید بهترین خلاصه فیلمی باشد که در ظاهر داستانی لطیف درباره عشق و تلفیق گذشته و حال با عدم قطعیت آینده است. اما کاپادیا اثری رویهمرفته عمیقتر خلق میکند، او این شهر هند را بهشیوههایی ترسیم میکند که پیشتر بهندرت دیده شده است، کارگردانیاش آزادانه اما اصولی و بینقص است. فیلم «هرچه نور تصور میکنیم» همراه موسیقی بدیع ملکوتی ساخت تاپشی (Topshe)، در جستوجوی معنا، قصیدهای برای حس تعلقــ و شاهکاری آرام است. («هرچه نور تصور میکنیم» در ۲۵ مه برنده «جایزه بزرگ» (گران پریـ Grand Prix) شدــ که دومین جایزه بزرگ پس از نخل طلا است.)
آنورا (Anora)
اگر تردیدی وجود داشت که شان بیکر یکی از هیجانانگیزترین کارگردانان آمریکایی مشغول به کار امروز است، فیلم «آنورا» آن تردیدها را به بنزین آغشته میکند، به آتش میکشدــ و بعد برای اطمینان این کار را تکرار میکند. سبک داستانگویی واقعگرایانه «برش زندگی» بیکر که در فیلمهای «نارنگی»، «پروژه فلوریدا» و «موشک سرخ» بهشکلی درخشان به تصویر کشیده شده است، این بار روی یک رقصنده رقص نامتعارف متمرکز است که زندگیاش را پسر عجیب و بسیار ثروتمند یک میلیاردر روس (نقشی که مارک ایدلشتین را ستاره میکند) زیرورو می کند. مایکی مدیسون در نقش شخصیت اصلی شگفتانگیز است، او به آنیــ او را آنورا ننامیدــ چنان انرژی تندوتیزی میبخشد که هرگز خستهکننده نمیشود، در حالی که فیلم از اواسطش از یک کمدی رمانتیک «زن زیبا»مانند به یک کمدی اسکروبال از اشتباهات تبدیل میشود که باعث افتخار پرستون استرجیس میشد. و گونههایش گل میانداخت. (فیلم «آنورا» در ۲۵ مه برنده جایزه نخل طلا شد که چشم همه دنبالش بود.)
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
رصدگر (Gazer)
اولین فیلم رایان جی اسلون، برقکاری که فیلمساز شده است، (آریلا ماسترویانی، شریک زندگیاش، در نوشتن فیلمنامه همکاری و در فیلم نقشآفرینی کرده است) اثری برجسته در انتظار تبدیل به فیلم کالت استــ یک فیلم دلهرهآور پارانوییدی که ردی از آلفرد هیچکاک و دیوید لینچ در رگهایش جریان دارد. مخالفان خواهند گفت که این فیلم دلهرهآور آرام، داستان زنی را دنبال میکند که در تلاش برای درک میزان گذر زمان است، اثرپذیریهایش را بیش از اندازه آشکار میکند، اما این بیانصافی در حق فیلم است: «رصدگر» اولین فیلم بلند چیرهدستانه تحسینبرانگیزی است که دو فرد علاقهمند به فیلمسازی بدون هیچ آموزش رسمی در زمینه فیلمنامهنویسی یا کارگردانی بهصورت مستقل ساختهاند. نتیجه یک درام معمایی است که اعتماد به نفس از آن میتراود و دو صدای جدید در عرصه فیلمسازی را میشناساند.
دختری با سوزن (The Girl with the Needle)
«دختری با سوزن» شاید دلگیرترین فیلم بود که در بخش مسابقه کن امسال به نمایش درآمد، و موقعیت خوبی دارد که یکی از دلگیرترین فیلمهای تاریخ سینما باشدــ یک نگاه به خلاصه فیلم که بیش از اندازه داستان را لو میدهد دلیلش را برایتان روشن میکند. اما نگذارید این موضوع دلسرد و منصرفتان کند. این دومین فیلم بلند فوقالعاده جسورانه از کارگردان فیلم «عرق»، مگنوس فن هورن، یک هبوط سرد متغیر به جهنم است که پس از جنگ جهانی اول رخ میدهد. اگر میتوانید غافلگیریهای فیلم را تاب بیاورید، این فیلم ارزش تماشا دارد. ترینه دورهلم، گوهر سینمای ملی دانمارک، در این فیلم به شکلی خارقالعاده ظاهر میشود (هرچه کمتر درباره شخصیت او بدانید بهتر است)، اما ویک کارمن سونه پیونددهنده همه اجزای فیلم است. انتخاب این بازیگر در نقش کارولین بینقص است، نیرویی از طبیعت که شور زندگیاش با هر چرخش ناخوشایندی که پس از بارداری از رئیسش تجربه میکند، تحلیل میرود.
تور بزرگ (Grand Tour)
میگل گومز ممکن است فیلمهایی بسازد که بیشتر موافق طبع علاقهمندان به سینمای هنری باشد، اما «تور بزرگ» اثری فوقالعاده قابلفهم از این فیلمساز پرتغالی است. معمایی که مطرح میکندــ با مجموعهای از راویان ناشناس روایت میشودــ این حس را میدهد که کممخاطره است، و ماهیت آرامشبخش آن را تقویت میکند. «تور بزرگ» که در سال ۱۹۱۸ میگذرد، داستان یک کارمند دولتی بریتانیایی (گونسالو ودینگتون) است که بهعمد از نامزدش، مالی سینگلتون (با بازی کریستا آلفایت)، میگریزد که در تلاش است او را پیدا کند. نتیجه ممکن است هواداران جدیدی برای گومز به ارمغان نیاورد، اما وفادارانش لحظات درخشان و مهیج اغواکننده فیلم را باولع خواهند بلعید. (گومز در ۲۵ مه برای «تور بزرگ» جایزه بهترین کارگردانی را دریافت کرد.)
دورگه (Mongrel)
در نمایش فیلم چالشبرانگیز «دورگه» چند نفر سالن را ترک کردند، اما این موضوع نشاندهنده کیفیت فیلم تاثیرگذار وی لیانگ چیانگ و یو چیائو یین نیست. «دورگه» که هو شیائو شین، استاد سینمای آهسته، مدیریت اجرایی تولید آن را بر عهده داشته است، در اصل درباره رنج است و حزن در تکتک صحنههایش که بهزیبایی فیلمبرداری شده است موج میزند. «دورگه» برای صبورترین بینندگان فیلمی هنری است، که بازی گیرای وانلوپ رانگکامجاد میخکوبشان میکند؛ او نقش پرستاری خانگی را بازی میکند که در طرحی مرتبط با کارگران مهاجر غیرقانونی گرفتار شده است. (از «دورگه» در ۲۵ مه مراسم اهدای جایزه سالانه «تقدیر ویژه» شد.)
ماده (The Substance)
هر جشنواره کن یکی از اینها دارد: فیلمی که یا دوست دارید یا از آن متنفرید و بهلطف اختلاف نظر شدیدی که میان حاضران در جشنواره ایجاد میکند، نقل محافل میشود. نه، درباره «مگالوپلیس» که چندان چنگی به دل نمیزند صحبت نمیکنیم، بلکه درباره «ماده» است، فیلمی در ژانر وحشت جسمی که سراغ جاهایی میرود که حتی علاقهمندان به این ژانر را شوکه خواهد کرد. چند عامل به این فیلم کمک میکنندــ نخست، این دومین فیلم کورالی فارژیت است که فیلم دلهرهآور پر از خونریزی «انتقام» در سال ۲۰۱۷ او را بهعنوان کارگردانی که باید آثارش را دید مطرح کردــ دوم اینکه بهنوعی بازگشت دمی مور، نماد سینمای دهه ۱۹۹۰، محسوب میشود که بهشکلی فوقالعاده در نقش یک ستاره پابهسنگذاشته هالیوود بازی میکند که دارویی را از بازار سیاه میگیرد و مصرف میکند تا نمونهای جوانتر از خودش خلق کند. «ماده» فیلمی در نهایت حد ممکن تکاندهنده است و با سکانسی طولانی که باید با جمعیت تجربه کرد، به اوج میرسد («ماده» در ۲۵ مه جایزه بهترین فیلمنامه را دریافت کرد.)
به سوی سرزمینی ناشناخته (To a Land Unknown)
این واقعیت که فیلمبرداری این فیلم شش ماه پیش از نخستین اکرانش در کن آغاز شد چیزی کم از تحسینبرانگیز ندارد. عشق و علاقهای که مهدی فلیفل، کارگردان فلسطینیـدانمارکی، برای این فیلم گذاشته است از صحنه اول تا صحنه دلخراش پایانی مشهود است. داستان در مورد دو پسرعمو شتیلا و رضا است، دو مهاجر که یک قاچاقچی سرشان کلاه گذاشته و آنها را سرگردان در آتن رها کرده است، با اینکه خانوادههایشان در آلمان زندگی میکنند. فیلم «کابوی نیمهشب» ملاک سنجش روشنی برای بازی پرظرافت محمود بکری و آرام صباح است، که جذابیتشان سندی محکم است که خیلی زود دوباره بر پرده سینما ظاهر خواهند شد.
© The Independent